مهدیا
هر دم که فرو می بریم ، به شوق عطر حضور توست ؛ ورنه این هوا
غریب است ... و همچو بغضِ گلوی تمام دلشکستگانت ... سنگین !
مفهوم زندگانیم ...
از گذشته هیچ کودکی به دنیا نیامد مگر با ... گریه ؛
حال این گریه از کجا بود ؟ فقط خدا می داند ...
همواره اندیشیده ایم ، که شاید از فراغ تنها آغوش مهربان و بی منت
بود ؛ و این بغض و گریه ، بر گلو می ماند و پنهان بود تا ... وصال !
اما امروز چه بر سر انسان آمده که قهقهه می زند ،
بر آن هق هق عاشقانه ؟!
این شریف ترین مخلوق چه کرده که ،
پلیدترین مخلوق او را به سخره گرفته است ؟
صدای قهقهه های شیطان آزارم می دهد ،
حتی گوش خراش تر از آنروز است ...
همانروز که ... هبوط یافتم !!!!!!!!